بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
(مثنوی مولوی-با کمی تخلیص)
اعتراف می کنم در این چندسال امیدی به بهبود شبکه های اجتماعی و وبلاگ و بلاگ نویسی نداشتم. با عمومی شدن یک سری امکانات قبل از بوجود اومدن فرهنگش یک جامعه ناهمگن از افراد خاص تشکیل شد که ارزش ها جایگاه خودشون رو پیدا نکردن و فرعیجات (!)جایگزینشان شدن.دلیل بی شک دسترسی نامحدود برای هر قشر آدمی با هر ویژگی فردی بدون انتقال کامل و صحیح این ویژگی ها بود که غالبا منجر به چندگانگی شخصیتی شد و نه تنها هدف خود شبکه های اجتماعی یعنی نزدیک کردن انسان ها بهم و راحتی ارتباط و بیان شخصیت بود(بیش از حد منصفانه ست اگر اهداف رو فقط این ها درنظر بگیریم !!) رو بدست نیاورد بلکه شخصیت های بسیاری رو دستخوش تغییر و چندگانگی کرد که عمدتا دلیل آن یکسان نبودن کامل ارزش ها در دو جهان(!) بود.در این بین اگر شخصیت های استوار و ثابت قدمی هم وجود داشت در خیل عظیم اینگونه افراد محو میشدند.
در این بین وبلاگ ها برخلاف شبکه های اجتماعی در عین جمع پذیر بودن پیوسته نیستند و همین تفاوت باعث امید داشتن به بلاگ نویسی میشود.به عبارت دیگر وجود وبلاگ شخصیت های استوار و ثابت قدم در بین بی شمار وبلاگ های بی مضمون و مقطعی و بی کاربرد ناپدید نمیشود.خوشبختانه وبلاگ هایی از این دست وجود دارد.به شخصه به وبلاگ امیر گوهرشادی علاقه دارم و باعث انگیزه من در نوشتن بلاگ شد.
لب مطلب این است که از این پس این وبلاگ وجود دارد و گهگاهی که مجال نوشتن و مهم تر مطلبی برای نوشتن بود اینجا درج خواهد شد.