دو واژه
امشب کلاس جالبی داشتم, برای اولین بار توی چند سال اخیر یک مسئله را پیدا کردم که مربوط به منطق ریاضی باشد و بگویند چون تا به حال جواب داده درست است !! اثبات نمیخواهد. حال میخواهد این مسئله اعمال اصلی در cpu باشد!
اما این غرغر باعث نشد ذهنم درگیرشود و به سرعت از آن گذشتم.بعد از کلاس ذهنم به شدت درگیر دو اصل سرنوشت و قهرمانی بود و در ذهن استدلال های احتمالی بتهوون را مرور میکردم و همچنان قدم زنان به سمت دروازه شرقی دانشگاه میرفتم. کشمکش های زیادی در ذهنم بود و همچنان به اروئیکا فکر میکردم و سعی داشتم این دو اصل را یکبار از دید بتهوون و باردیگر از دید خودم بررسی کنم... زمانی که به خودم آمدم وسط ناکجا آباد بودم ! 5 دقیقه زمان برای پیداکردن مسیر و رسیدن به اتوبوس دانشگاه زمان, مسئله پرجنب و جوش تری که حتی با وجود شرایطی مثل تاریکی,خلوتی,ناآشنایی من با محیط فقط همان 5 دقیقه توانست مرا از سرنوشت و قهرمانی دور کند.
پ.ن : مسئله مذکور در بند اول قطعا اثبات دارد و من کوتاه نخواهم آمد تا اثباتش را ببینم :)
خیلی خوب و عالی بود