در ادامه ماجرای من و گواهی نامه امروز صبح آزمون آیین نامه را دادم.
سوال : چند متر قبل از گردش در تقاطع باید از راهنما استفاده کنیم ؟
1- بلا بلا... 2-بلا بلا... 3- 100 متر 4-بلا بلا...
خب این سوال که جوابش رو میدونستم حالا بعدی
سوال : از چند متر قبل و بعد تقاطع سبقت گرفتن ممنوع است ؟
1. 50 2. 100 3. 150 4. همه فاصله ها
خب اگر جواب رو حفظ باشید که مشکلی نیست ، ولی اگه نباشید و بخواهید استدلال کنید و به جواب برسید شاید چنین رویه ای رو پیش بگیرید :
نیازی نیست حتما ریاضی بلد باشیم تا بدونیم گزینه 4 غلطه. حالا میدونیم که از 100 متری تقاطع باید راهنما زد و مسیر را مشخص کرد این را هم میدانیم که اگر از x متری سبقت بگیریم ، سبقت در نقطه ای با x1<x به پایان میرسد(لم1).
حالا گزینه 1 را در نظر بگیرید، اگر بتوانیم در بازه (100 , 50 ) سبقت بگیریم پس قاعدتا باید راهنمای چپ بزنیم ، حالا فرض کنید بخواهیم در تقاطع به سمت راست برویم پس راهنمای صحیح زدن برای گردش در تقاطع امکان پذیر نیست در این حالت.
گزینه 2 هم به همین شیوه حذف میشود (با کمک لم1 ) ، و در نهایت با اطمینان گزینه 3 ، یعنی 150 متر را انتخاب میکنیم :)
اما بعد میفهمیم که لزومی ندارد قوانین راهنمایی و رانندگی منطقی باشد :|
همون گزینه 1 خیلی هم صحیح است :|
بله لزومی ندارد
در چشمانش
تصویر معنایی سخت سترگ ...
در لحظه ای ساکن و مبهوت ،غرق در روشنایی
... آینه ، در تکاپوی این تکرار
در هم می شکند ...
چه لذتی داره
یک روز بدون برنامه :)
منظورم روز بی هدف نیست ، برعکس منظورم روزی هست که کاری رو میکنی که دلت میخواد
به شدت دوست دارم روز هایی که یکی از برنامه هام حالا چه درسی چه کاری کنسل میشه ، آدم به خودش میگه بقیه کار ها که روی روال هست ، این زمان هر کار میخوای بکن
این روز استثنایی که جایگاه خودش رو داره ، تعطیلات نوروز هم که فرا رسید ، فرصت خوبی پیدا شد که کتاب بخونم ، فبلم ببینم فیفا بازی کنم
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرم ام اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه یِ بن بست.
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود ، چون کوه
یادگاری جاودانه، بر ترازِ بی بقایِ خاک.
شاملو
If two people were born one after another with one second difference,
and one of them is a child, then the other one is a child too.
We get by induction that all the people are children.
اصلا درک نمیکنم کسایی رو که سرماخوردگی رو دوست ندارن !
به این خوبی... :)
انقدری که از سرماخوردگی حرف شنوی داشتم تا به حال از هیچ موجود زنده ای ( که حداقل قدرت بلند کردن لیوان و حل ؟=2+2 رو داره ) نداشتم.
شاید تنها نکته مثبت سفر به تهران و acm رجیونال همین سرماخوردگی گرم و مطبوع بود که برای خودم آوردم.
مدتی هست که زندگیم تغییر کرده, فکر کردن نمیخواهد قطعا بخاطر دانشگاه نیست, قسمتی از زندگیم کم شده , توضیح بیشتر فایده ندارد, میدانم نمیتوانماحساسات رو همانطور که هست کلمه کنم. همین دیگر ! بخش مهمی از زندگی ام نیست.