چراغی به دستم چراغی در برابرم.
من به جنگِ سیاهی می روم.
گهواره هایِ خستگی
از کشاکشِ رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشان هایِ خاکستر شده را روشن می کند.
چراغی به دستم چراغی در برابرم.
من به جنگِ سیاهی می روم.
گهواره هایِ خستگی
از کشاکشِ رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشان هایِ خاکستر شده را روشن می کند.